ز خواب ناز خیز و فتنه سرکن


جهان یکبارگی زیر و زبر کن

حذر از کوری خفاش طبعان


سری از منظر خورشید در کن

نگویم صورتم را بخش معنی


مرا از صورت و معنی بدر کن

ز پیش این پردهٔ پندار بردار


زمین و آسمان زیر و زبر کن

خبر گوئی از آن عیٰار دارم


برو ای بیخبر فکر دگر کن

جگر می پرور از خونابهٔ دل


غذای دل هم از خون جگر کن

رضی تا چند ازین بسیار گفتن


سخن اینجا رساندی، مختصر کن